درود بر آقا پسرای خوب



اين پسرايي كه ته ريش دارن

اينايي كه باشگاه نرفتن و هزار تا قرص و آمپول نزدن

اينايي كه زير ابرو بر نداشتن

اينايي كه قدشون نه خيلي بلنده نه كوتاه

اينايي كه موهاشون نه بلنده نه بلوند

اينايي كه واسه جلب توجه دخترا تو خيابووون هزارتا دلقك بازي در نميارن

اينايي كه وقتي كه تو كوچه تاريك دختر از روبرو بياد سرشونو پايين ميندازن

تا دخترهاحساس آرامش كنه

اينايي كه تو تاكسي جمع ميشينن تا دختره راحت باشه

اينايي كه با دوس دخترشون مثه پرنسس رفتار ميكنن

اينايي كه تك پرن

اينا ... هنوزم هستن !؟

اعلام وجود بكنيد ببينم :))))))





خونه تکونی و دل تکونی





ﺩﻝ ﺗﮑﻮﻧﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺗﮑﻮﻧﯽ ﻭﺍﺟﺐ ﺗﺮِﻩ
ﺩﻟﺘﻮ ﺑﺘﮑﻮﻥ
ﺍﺯ ﺣﺮﻓﺎ
ﺑُﻐﻀﺎ
ﺁﺩﻣﺎ
ﺩﻟﺘﻮ ﺑﺘﮑﻮﻥ ﺍﺯ ﻫﺮﭼﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﻳﮏ ﺳﺎﻝ ...
ﻳﺎﺩﺵ ﺩﻟﺘﻮ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ
ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﻳﯽ ﮐﻪ ﮔﺮﻳﻪ ﻫﺎﺵ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﺵ ﺑﻮﺩ
ﺍﺯ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻥِ ﺍﻭﻧﺎﻳﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻓﻬﻤﻴﺪﻳﺸﻮﻥ
ﺩﻟﺘﻮ ﺑﺘﮑﻮﻥ ﺍﺯ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ
ﺍﮔﻪ ﺑﺎ ﻳﻪ
" ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ! ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﻘﺼﺮ ﺑﻮﺩﻡ" ﻳﮑﯽ ﺭﻭ ﺁﺭﻭﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ
ﺁﺭﻭﻣﺶ ﮐﻦ
ﺩﻟﺘﻮ ﺑﺘﮑﻮﻥ .. ﻳﻪ ﻧﻔﺲِ ﻋﻤﻴﻖ ﺑﮑﺶ
ﺳﻼﻡ ﺑﺪﻩ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﺭ
ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﯼ ﺧﻮﺏ
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻩ ﺗﻮ ﺳﺎﻝِ ﺟﺪﻳﺪ
ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺎﺷﯽ
ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺨﻨﺪﯼ .......


داستان عاشقانه و غم انگیز




مریم دختری بود که هیچ موقع به عشق فکر نمیکرد زیرا عشق را

چیزی بیهوده می دانست. ولی به گل رز خیلی علاقه داشت و میدانست که

هرتعداد شاخه گل رز به چه معنی است.

اما هیچ وقت فکر نمیکرد که با همین گل های رز روزی عاشق کسی بشه.

تا این که روزی پسری به اسم آرش که مریم را عاشقانه دوست  داشت

و  از علاقه مریم به گل رز با خبر بود.

عشق خود را به او با تعداد گل هایی که به مریم میداد ابراز میکرد.

ماه اول به او روزی تنها یک شاخه رز(به معنی یک احساس عاشقانه برای تو)داد.

ماه دوم روزی سه شاخه گل به او هدیه کرد(به معنی دوستت دارم)

و در ماه سوم به او روزی پنج شاخه گل(به معنی بی نهایت دوستت دارم)تقدیم کرد..

آرش تا ماه ها به مریم پنج شاخه گل میداد.

مریم هم که معنی این گل دادن ها رو میفعهمید روز به روز عاشق تر میشد.

تا این که تصمیم گرفت برای این که به آرش بگوید که او نیز عاشق اوست

دوازده شاخه گل(به معنی این که عشق ما به یک عشق دو طرفه تبدیل شده)

هدیه بدهد.

روزی که میخواست این کار را انجام بدهد احساس دو گانه ای داشت،

با خود می اندیشید که آیا چیزی به معنای عشق وجود دارد؟؟

آیا می تواند به آرش اطمینان کند؟؟

ولی قلبش به او می گفت:که آرش با تمام وجود به او عشق می ورزد.

پس نزد آرش رفت و با دستانی لرزان بدون گفتن کلامی دوازده

شاخه گل را به آرش داد.

آرش بارها و بارها تعداد گل ها را شمرد.یک بار،دوبار،سه بارو...

اصلا باورش نمیشد که ........





برای خوندن بقیه داستان بر روی ادامه مطالب کلیک کنید



ادامه نوشته

داستان عاشقانه+داستان+جدیدترین داستان های عاشقانه







دوستي مي گفت

 خيلي سال پيش که دانشجو بودم، بعضي از اساتيد عادت به حضور و غياب داشتند

 تعدادي هم براي محکم کاري دو بار اين کار را انجام ميدادند، ابتدا و انتهاي کلاس ، که مجبور باشي تمام

ساعت را سر کلاس بنشيني.

 هم رشته اي داشتم که شيفته ي يکي از دختران هم دوره اش بود.

هر وقت اين خانم سر کلاس حاضربود، حتي اگر نصف کلاس غايب بودند، جناب مجنون مي گفت:

 ... استاد همه حاضرند!

و بالعکس، اگر تنها غايب کلاس اين خانم بود و بس، مي گفت:

 استاد امروز همه غايبند، هيچ کس نيامده!

در اواخر دوران تحصيل





برای خوندن بقیه داستان بر روی ادامه مطالب کلیک کنید



ادامه نوشته

جواز و حکم



اون پسری که ۲۰۰ کیلومتر راه و میاد تا ۲ ۳ ساعت ببینتت و بره،
 

اون پسری که تو اوج دعوا هواتو داره و تنهات نمیذاره،


 اون پسری که هر کاری میکنه تا دلت و بدست بیاره و شاد باشی،


 اون پسری که واسش از دوست پسر قبلیت درد و دل میکنی و وقتی دلتنش میشی آرومت میکنه،


 اون پسری که فقط تک پر تو هست و از زندگی و پول تو جیبیش میزنه تا تو راحت باشی،


 اون پسری که ده بار زیر قولت میزنی و وقتی فرصت دوباره میخوای،بهت میده،


 اون پسری که صادقانه چشماش خیس میشه و میگه دوستت داره،


 حق نداری بهش دروغ بگی،اذیتش کنی،


 جزاشو میبینی،خیر نمیبینی...




نعمت پدر و مادر








دختر کوچولو و پدرش از رو پلي ميگذشتن.
 پدره يه جورايي ميترسيد، واسه همين بهدخترش گفت:
 » عزيزم، لطفا دست منو بگير تا نيوفتي تو رودخونه«.
 دختر کوچيک گفت »: نه بابا، تو دستِ منو بگير«..
 پدر که گيج شده بود با تعجب پرسيد:چه فرق? م?کنه؟!
 دخترک جواب داد » : اگه من دستت را بگيرم و اتفاقي
 واسه م بيوفته، امکانش هست که من دستت را ول کنم.
 اما اگه تو دست منو بگيري،
 من، با اطمينان، ميدونم هراتفاقي هم که بيفوته،
 هيچ وقت دست منو ول نمي کني... !!!