داستان عاشقانه و غم انگیز




مریم دختری بود که هیچ موقع به عشق فکر نمیکرد زیرا عشق را

چیزی بیهوده می دانست. ولی به گل رز خیلی علاقه داشت و میدانست که

هرتعداد شاخه گل رز به چه معنی است.

اما هیچ وقت فکر نمیکرد که با همین گل های رز روزی عاشق کسی بشه.

تا این که روزی پسری به اسم آرش که مریم را عاشقانه دوست  داشت

و  از علاقه مریم به گل رز با خبر بود.

عشق خود را به او با تعداد گل هایی که به مریم میداد ابراز میکرد.

ماه اول به او روزی تنها یک شاخه رز(به معنی یک احساس عاشقانه برای تو)داد.

ماه دوم روزی سه شاخه گل به او هدیه کرد(به معنی دوستت دارم)

و در ماه سوم به او روزی پنج شاخه گل(به معنی بی نهایت دوستت دارم)تقدیم کرد..

آرش تا ماه ها به مریم پنج شاخه گل میداد.

مریم هم که معنی این گل دادن ها رو میفعهمید روز به روز عاشق تر میشد.

تا این که تصمیم گرفت برای این که به آرش بگوید که او نیز عاشق اوست

دوازده شاخه گل(به معنی این که عشق ما به یک عشق دو طرفه تبدیل شده)

هدیه بدهد.

روزی که میخواست این کار را انجام بدهد احساس دو گانه ای داشت،

با خود می اندیشید که آیا چیزی به معنای عشق وجود دارد؟؟

آیا می تواند به آرش اطمینان کند؟؟

ولی قلبش به او می گفت:که آرش با تمام وجود به او عشق می ورزد.

پس نزد آرش رفت و با دستانی لرزان بدون گفتن کلامی دوازده

شاخه گل را به آرش داد.

آرش بارها و بارها تعداد گل ها را شمرد.یک بار،دوبار،سه بارو...

اصلا باورش نمیشد که ........





برای خوندن بقیه داستان بر روی ادامه مطالب کلیک کنید



ادامه نوشته

داستان عاشقانه+داستان+جدیدترین داستان های عاشقانه







دوستي مي گفت

 خيلي سال پيش که دانشجو بودم، بعضي از اساتيد عادت به حضور و غياب داشتند

 تعدادي هم براي محکم کاري دو بار اين کار را انجام ميدادند، ابتدا و انتهاي کلاس ، که مجبور باشي تمام

ساعت را سر کلاس بنشيني.

 هم رشته اي داشتم که شيفته ي يکي از دختران هم دوره اش بود.

هر وقت اين خانم سر کلاس حاضربود، حتي اگر نصف کلاس غايب بودند، جناب مجنون مي گفت:

 ... استاد همه حاضرند!

و بالعکس، اگر تنها غايب کلاس اين خانم بود و بس، مي گفت:

 استاد امروز همه غايبند، هيچ کس نيامده!

در اواخر دوران تحصيل





برای خوندن بقیه داستان بر روی ادامه مطالب کلیک کنید



ادامه نوشته